افتاده ام از چشم تو
وای اگر پای عشقی دگر در میان است
کوهم ولی درمانده ام بی تو در سینه ی من چو آتشفشان است
نگاهم کن بی تو بی برگ و بارم تورا من به دست خدا میسپارم
شاهزاده بی عشق برده ای دیگر از یادم
همچو افسانه ای آخر میرسی تو به دادم
شاهزاده ی بی عشق چشم به راه تو میمانم
درد دوری نشست آخر بی تو بر استخوانم
درباره این سایت